ژوانم نبض دستت رو حس کردم
ژوان عزیزم الان ساعت 3:45 دقیقه صبح است و تو از ساعت 12 خوابی. البته یک بار ساعت 2 بیدار شدی و شیر خوردی... لابد تعجب می کنی که من چرا نخوابیدم و هنوز بیدارم؟ آخه دارم در مورد تور آنکارا و مراجعه به سفارت و این چیزها سرچ می کنم و کلی هم مطالب مفید پیدا کردم که صبح باید به پوریا بگم تا بالاخره تصمیم بگیریم چی کار کنیم؟ ولی از این حرفها که بگذریم اومدم این پست رو برات گذاشتم که یک حس بسیار زیبا رو برای تو و خودم به یاد موندنی کنم، اونم چه حسی!!!! حس کردن نبض دست تو برای اولین بار، آخ نیاز به نفس عمیق پیدا کردم، ساعت 2 که بیدار شدی و بهت شیر دادم دستت رو تو دستم گرفته بودم که یهو اتفاقی احساس کردم نبضت رو دارم زیر انگشتم حس می کنم، عزی...